سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کوچه های خیس

خیلی وقت بود دوست داشتم نقل مکان کنم به اینجا.هم یه کم تنبل بودم تو انتقال پست های قبلی هم دلم میخواست اولین پست تو وبلاگ جدید تو یه روز قشنگ باشه یا با یه اتفاق خوب شروع بشه.فکر نمیکردم اینقدر طول بکشه. ولی خوب بلاخره اومدم.سنا خانوم کجایی؟بیا تحویل بگیر.پوزخند.

قراره بار سفر ببندم و برم یه جای دوووور.خیلی وقت بود تلاش میکردم که برم جای دیگه ای زندگی کنم ولی نه اینقدر دوور. انگار قراره من همیشه مسافر جادهای دور و دراز باشم.از چند ماه پیش برنامه ریزی کرده بودم  و میدونستم دقیقا چی میخوام و چیکار باید کنم.برام دور از انتظار نبود ولی خب، یه ذره برنامه هام بهم ریخت.کلیت همونه ولی تو جزئیات باید یه تغییراتی پیدا کنه.

خوشم میاد از تجربه های جدید،جاهای جدید،موقعیت های متفاوت.دیگه واقعا حس میکنم مسیر زندگیم داره عوض میشه.دوبار امسال اول مهر منم شور و شوق دارم.شور و شوق تحصیل تو رشته مورد علاقه ام.تو یه مقطع بالاتر.دوباره دانشجویی ولی اینبار هدفمندتر.اصلا حاضر نیستم یه لحظه اش رو هم از دست بدم.

یه کم استرس هم دارم.استرس سفر به یه شهری که تا حالا ندیدمش،زبون مردمش رو بلد نیستم.ولی همین برام جذابش میکنه.همیشه دوست داشتم تبریز رو ببینم ولی فکر نمیکردم اولین باری که پا میذارم اونجا برای ثبت نام دانشگاه باشه!!

هر چند بابا دلش میخواد تو تکمیل ظرفیت بتونم یه جا نزدیکتر قبول شم ولی من زیاد تمایلی ندارم.دانشگاه تبریز تنها دانشگاهیه که هر 4 گرایش رشته ام رو ارائه میده و دستم برای انتخاب بازه و هم تنها دانشگاهی که دکترای این رشته رو داره.بقیه مزیت هاش بماند.همین دوتا ترغیبم میکنه که بمونم.

احتمالا  بعد از اینکه دانشجو بشم بیشتر مینویسم.فکر کنم حرف های زیادی برای گفتن خواهم داشت.

مهربانو خانم مهمون نمیخوای؟؟

راستی عیدتون مبارک.


نوشته شده در چهارشنبه 90/6/9ساعت 3:50 عصر توسط یاسمین نظرات () |

Design By : nightSelect.com